فرزندان حضرت محمد(ص)
ازخدیجه ـ»قاسم زینب عبدالله رقیه ام کلثوم فاطمه ازماریه قبطی ـ»ابراهیم
| |
مادرعبدالله پسرعثمان همسر حضرت علی(ع)
|
(رقیه و ام کلثوم همسران حضرت عثمان) حسن حسین زینب ام کلثوم
|
همسرحضرت عمر(رض)
*********************************
فرزندان حضرت ابوبکر(رض)
ام کلثوم عبدالله اسماء عائشه عبدالرحمن محمد
| | | |
همسرطلحه همسرزبیر همسرگرامی از اسماءدخترعمیس
پسرعبیدالله پسر عوام رسول(ص)
فرزندان عبدالرحمن
حفصه عبدالله اسماء
| |
همسرحسین دخترش به نام ام فردة
پسرعلی(ع) مادرامام جعفرصادق(ع)
*********************************
فرزندان حضرت عمر(رض)
عبیدالله زیدالاکبر عبدالله فاطمه حفصه عیاض عبدالرحمن عاصم رقیه زیدالاصغر
| |
همسرگرامی دخترش لیلی
رسول(ص) مادرعمربن عبدالعزیز
(رقیه و زیدالاصغرمادرشان ام کلثوم دختر حضرت علی(ع))
*******************************
فرزندان حضرت عثمان(رض)
سعید عمر عمرو عبدالله أبان ولید
|
فرزندان عمرو همسر ام کلثوم دخترعبدالله عبدالله زید پسرجعفرطیاروپدرمروان همسرام قاسم دخترحسن دوم
| |
همسرفاطمه همسر سکینه
دخترحسین(ع) دخترحسین (ع)
رندبی ریا
خوردم قسم نبندم،دل را دلربایی
هرگز سخن نگویم،بارند بی ریایی
صدشرم بردلم باد!با دیده ای حقیرم
آخر مرا فکندند در چاه آشنایی
از شعله نگاهت آتش به جانم افتاد
دیدار سینه ام سوخت از آتش جدایی
این درد سینه سوزم درمان نمی پذیرد
زیبا صنم!طبیبی،امشب بگو کجایی؟
در کنج خلوت دل،سخت است نیمه شبها
دربستن و نشستن،با یاد بی وفایی
شهزاد بی قرارم،در نیمه راه یک شب
در دل هزار قصه،از درد بی دوایی
سلطان شرقی من،وقت است تا سپیده
امید ماندم نیست گرتا سحر نیایی
جزیره گم شده
در زورقی شکسته غروب غم نشسته
سکوت بی تحمل دل منو شکسته
هرجا که پا بذاری خالی ازعشق واحساس
عشقا همه دروغن همه شدن بی اساس
عشقای پاک همیشه رفتن توی کتابا
صورتای آدما مخفی پشت نقابا
به کی میشه دل سپرد ازعشق کی میشه مرد
وفا شده مسافرقسم به کی میشه خورد
دنیا شده یک کلام جزیره گم شده
عشق معنایی نداره هرکی به فکرخوده
تنها تو این جهنم غصه شده همه چیز
اونم تو دل نشسته نداره راه گریز
صدای فریاد ما سکوت بی صداییست
تنها راه نجاتم اینجا فقط جداییست
فقط می گم خدایا معشوقمو نگه دار
تو قلب عاشق اون عشق منوکم نذار
داغ گل ها
شکستند آیینه ی باورم را
به طوفان سپردند خاکسترم را
و باران و پرواز را جمع کردند
به رگبار بستند بال و پرم را
و طوفان عریانی تیغ پو شاند
به تن پو شی از زخم ها پیکرن را
تو درد و برایم شکفتی، اما
در آیینه دیدم من دیگرم را
شب،نشانه ات را ربودی زچشمم
به دامان باران نهادم سرم را
به من گفته بودی نگوییم بجز عشق
به نام تو کردم همه دفترم را
پر از داغ گلهاست شعرم،که شستم
در آوازبلبل شبی دفترم را
اجاقی نشد گرم آغوش شوقم
بغل می کند باد خاکسترم را
تو را از سینه بیرون راندم
تو را با اشک خون از سینه بیرون راندم آخرمن
که تا درجام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را
به زلف دیگری آویزی آن گل های صحرارا
مگو با من،مگو دیگرمگو از مستی و هستی
من آن خودرو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گل های نگاه و خند هایم رنگ غم دارد
مرا از سینه بیرون کن
ببر از خاطر اشفته نامم را بزن برسنگ جامم را مرا بشکن مرا بشکن
کنون از من بجا مُشتی پری در آشیان مانده
و آهی زیر سقف آسمان مانده
بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها را،رها کن این غمگین وتنها را
تو را راندم ولی هرگز مگو با من
که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم
که در چشمان تو نقش غم و دردت نمی خوانم
تو را راندم با آن لحظه گویی آسمان می مرد
جهان تاریک می شدآسمان می مرد
آسمان می مرد، آسمان می مرد